و من الان تو خونه زندونیم://

دیشب ساعتای 3 و نیم بود که برگشتم خونه

حالا میخوام برم بوتیک بعدشم برم پیش پسر خالم(زیاد ازش براتون گفتم دیگه تقریبا ازش میدونین)

حاضر شدم.خواستم برم که مامان اومد سمتم نگاهی بهم انداخت و گفت: کجا میری؟

من: بوتیک:/

مامان: این وقت شب؟

ــ مامان من همیشه 6 میرفتم 11 برمیگشتم بعد الان میگی این وقت شب

+ کی برمیگردی؟

ــ شاید برنگردم

+ یعنی چی که برنمیگردی. سه نقطه میخوای دقم بدی هان؟؟

ــ نه نه مامان ببخشید. میخواستم برم پیش h واسه همین شاید برنگشتم

+ خودم با h حرف میزنم تو زود بیا خونه

ــ اصلا نمیرم

برگشتم تو اتاقم://

 

نمیدونم چرا امروز اینجوری شده. حالا اینا همه به کنار از صب همش داره بهم میرسه (رسیدن که چه عرض کنم) همش چای سبز و اسفناج و برگ چغندر و آجیل و پرتقال و لیمو و انار به خوردم میده و همه اینا هم واسه ترک اعتیاده:///

فقط یه شب بیخبرش گذاشتم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شهر دانلود بعد از طوفان همیشه یک آرامش خواهد بود تور جراحی زیبایی بینی در آغوش آسمان رازیست... ویستا رایانه اندیشه متروکه زندگی و زمانه من